پدیده گورخوابها در حاکمیت پلیدی آخوندی

Share
20161227203555843143751
گورخوابها در ایران

روزنامه حكومتی شهروند، چاپ تهران، در شماره امروز خود سه‌شنبه هفت دی 95گزارشی از افراد بی‌خانمان در شهریار منتشر و اعتراف کرد که در حاکمیت پلید ولایت‌فقیه ۵۰ نفر از این افراد برای پناه گرفتن از سرما در گورهای خالی در شهریار می‌خوابند.

فرماندار رژیم در شهریار تیو در مصاحبه با خبرگزاری رسمی رژیم موسوم به ایرنا به پدیده گورخوابها را مورد تأیید قرار داده است.201612272035558431437553

در قسمتی از اعتراف تکان‌دهنده روزنامه شهروند آمده است:
گورخواب‌ها برگشته‌اند. هر کدام به داخل یک قبر سر می‌خورند. در تاریکی یا مشغول مواد می‌شوند یا به چه فکر می‌کنند، نمی‌دانیم. سکوت گورستان سنگین و هوا سرد است. یکی‌یکی، بنرهای پاره، تکه پتو‌های مندرس و تخته‌ چوبهای نیمه‌ سوخته روی گورها کشیده می‌شود. آنها مرگ را زندگی می‌کنند.
خیلی که هوا سرد می‌شود، دنبال چوب می‌گردند برای درست‌کردن آتش و گرم‌شدن در گور‌هایی که پایان زندگیست برای همه، اما برای اینها شده سرآغاز و سرپناه. زن، مرد و کودک؛ کارتن‌خواب‌هایی که در قبر نشسته می‌خوابند.
«دیگه اینجا چوب هم برای آتیش‌زدن، پیدا نمی‌شه» این را یکی از میهمانهای ناخوانده این اتاق‌های تاریک و باریک می‌گوید.

201612272035558431437554

یک ماهی می‌شود که سرما کارتن‌خواب‌ها را راهی کرده تا اطراف و درون گورستان بزرگ نصیرآباد باغستان در حومه شهریار ساکن شوند. عده‌یی درون گورستان و در قبرهای از پیش آماده شده و چندین خانواده در اطراف گورستان، در منطقه بلوک‌زنی و زیر کانال در چادر زندگی می‌کنند. در درون گورستان، ٣٠٠ گور از پیش آماده وجود دارد که ٥٠‌ کارتن‌خواب دست‌کم ٢٠ گور را اشغال کرده‌اند. در هر گور یک نفر و گاهی هم سه تا چهار نفر زندگی می‌کنند.
این گورها عموماً برای خواب مورد استفاده قرار می‌گیرند و در طول روز و زمانی که افراد برای تهیه پول مواد و غذا ضایعات جمع می‌کنند یا گدایی می‌کنند، خالی هستند؛ اما باید حواسشان به گورشان باشد چرا که از طرف دیگر کارتن‌خواب‌ها مورد سرقت قرار می‌گیرند. به پتوهای پاره و لباس‌های کهنه هم رحم نمی‌کنند.
هیزم‌های سوخته، ظرف‌های یک بار مصرف غذا، پلاستیک و تکه پارچه‌های موجود در بعضی از گورهایی که الآن سقف ندارند، نشان‌ می‌دهد که قبلاً مورد استفاده یک گروه دیگر بوده است.
گورهای از پیش آماده شده در سمت چپ گورستان، روبه‌روی قبرهایی که در آن تدفین انجام شده و با فاصله کمی از مسیر رفت‌و‌آمد مردم قرار دارند.
یک نفر از سر کنجکاوی گوشه‌یی از پتوی کشیده‌شده روی یکی از گورها را کنار می‌زند تا ببیند درون آن چه خبر است؛ ناگهان با هجوم کارتن‌خواب‌هایی که در گور خوابند مواجه می‌شود. حسن ناراحت از این‌که چرا خواب بعدازظهرش را بر هم زده‌اند، سرش را از قبر بیرون می‌آورد و با اشاره دست سعی می‌کند فرد کنجکاو را دور کند. آرمان‌ کارتن‌خواب دیگریست که همان نزدیکی در حال قدم‌ زدن است و با دیدن این صحنه به سرعت به سمت گورها برمی‌گردد. می‌آید تا آن غریبه را از محل زندگی‌شان دور کند. جنگ لفظی که بینشان پیش می‌آید، توجه تعداد بیشتری از مردمی که برای خواندن فاتحه به گورستان آمده‌اند را به این سمت جلب می‌کند.

201612272035558431437556

بنر سفیدی که روی یکی دیگر از گور‌ها کشیده شده، کنار زده می‌شود و مردی به سرعت خودش را بالا می‌کشد. سن و سالش به‌سختی به ٣٠‌سال می‌رسد. سرما پوست روی بینی‌اش را برده و تبدیل به زخم بزرگی کرده است. سردش می‌شود، لبه‌های کلاه بافتنی مشکی‌اش را روی گوشش پایین می‌کشد. به اطرافش نگاه می‌کند می‌گوید: «امنه، خبری نیست». خم می‌شود تا به زن لاغر‌اندام کمک کند که پشت سرش برای بیرون آمدن از گور تلاش می‌کند.
از چند گور آن طرف‌تر صدایی می‌آید: «شهناز، شهناز» اما جوابی نمی‌گیرد. یکی از رهگذرها می‌شنود و بلند صدا می‌زند: «شهناز کیه؟ صداش می‌کنن.»
همان زنی که چند دقیقه قبل، تا شانه داخل گور بود و حالا خودش را بالا کشیده، دست‌های پینه بسته‌اش را با پشت لباس بلند قهوه‌ایش پاک می‌کند و کشدار می‌گوید: «‌هاااااااا؟ میام الان».
عَبِد کنار شهناز ایستاده، داد می‌زنه: «بلندتر بگو اسمشو تا همه بفهمن»، می‌ترسند نامشان را به غریبه‌ها بگویند. فاش‌نشدن اسم‌شان جزیی از هویتشان است.
تمایلی برای حرف‌زدن ندارند. نگاه‌شان هم که می‌کنی رو برمی‌گردانند. بعد از چند سؤال درباره وضعیت‌شان، این‌که این‌جا چه‌کار می‌کنند؟ و چرا این‌جا را انتخاب کرده‌اند؟ شهناز می‌گوید: «پنج روز پیش برای تهیه مواد آمدم اینجا، آخه شنیدم این‌جا مواد ارزانتره، یه نفر بهم حلوا داد. دیدم چند نفر بالای گورها نشستن، از اون حلوا بشان دادم، دیدم همزبان منن، تصمیم گرفتم بمانم، شوهرمم قراره بیاد همین‌جا.».

Share