داستان یک پزشک میهن‌پرست سوری که جانش را نثار آزادی کرد

Share
دکتر حسن حریری ملقب به پزشک عملیاتها و پزشک شهداء

در منطقه حوران در جنوب سوریه، شهری یا روستایی را پیدا نمی‌کنید که داستانی از درد و رنج نداشته باشد. هر خیابان و هر خانه در شهر بصرالحریر، داستانی از داستانهای انقلاب را با خود دارد.

دکتر حسن حریری ملقب به پزشک عملیاتها و پزشک شهداء، از اولین پزشکانی بود که به انقلاب سوریه پیوست و خدمات شایانی به رزمندگان و اهالی استان درعا کرد. وی در حال رسیدگی پزشکی به مجروحان در جبهه منشیه در شهر درعا، هدف گلوله شبه‌نظامیان فرقه‌گرا قرار گرفت و به‌شهادت رسید.

دکتر حریری از اهالی شهر بصرالحریر در حومه شرقی درعا بعد از آن که تمام خانواده‌اش را در بمباران هوایی رژیم اسد در 2 ات 2014 از دست داد، مطلقاً برای کمک به مجروحان از پای ننشست وی در نهایت خود نیز به عهدش با انقلاب سوریه وفا کرد و در همین راه به خاک افتاد. وی بعد از جان باختن افراد خانواده‌اش در گفتگویی با تلویزیون الجزیره این‌طور گفته است:
من دکتر حسن حریری از شهر بصرالحریر در استان درعا هستم. از همان روزهای ابتدای شروع انقلاب، به رزمندگان و انقلاب پیوستم. من به همراه گروهی از پزشکان به معالجه و رسیدگی به مجروحان در تظاهراتها می‌پرداختیم. در یکی از روزها که در عملیات «قطع شاهرگ» در تپه خضراء در استان درعا شرکت داشتم، برخی از جوانان به من اطلاع دادند که هواپیماهای جنگی و هلیکوپتر، بیمارستان نزدیک منزلت را بمباران کرده‌اند. من به همراه چند تن از جوانان، به محل رفتیم. آنها در مسیر به من چیزی نگفتند اما خودم حس کردم که اتفاقی افتاده است. بعد که به خانه رسیدم دیدم خانه تخریب شده، از جوانانی که همراهم بودند، پرسیدم که همه افراد خانواده کشته شده‌اند؟ گفتند بله همه آنها کشته شده‌اند. گفتم الحمدلله رب العالمین. بعد به خانه که وارد شدم به من گفتند که دکتر، ما آنها را دفن کردیم. یکی از دختر بچه‌ها را پیدا نکرده بودند. گفتند کجا دنبالش بگردیم. گفتم آنجا را بگردید. 5ساعت دنبالش بودند پیداش نکرده بودند. گفتند کجا را بگردیم، گفتم این‌جا را بگردید. وقتی خاک و آوار را کنار زدند، او را پیدا کردند و جسدش را بیرون کشیدند.

من هر روز به خانه می‌روم و وسایل بچه‌ها را نگاه می‌کنم لباسها و کیفهای مدرسه را می‌بینم. همه اینها مقاومت و عزم مرا بیشتر جزم می‌کند. انشاءالله من در این راه پیش می‌روم تا لحظه مرگ ادامه می‌دهم.

من بین جبهه‌های نبرد و بیمارستانهای صحرایی مستمراً در حال جابه‌جایی و تردد هستم.

رژیم جنایتکار اسد دوبار خانه مرا بمباران کرد. الحمدلله بار اول فقط ضررها مادی بود. بعد از آن به منزل دوم رفتیم که آن را هم هدف قرار دادند که در نتیجه فرزندانم جان باختند. مطب مرا نیز بمباران کردند. دو ماشینم را منهدم کردند.

همه چیزم را از من گرفتند اما الحمدلله رب العالمین، کرامت انسانی مرا نتوانستند بگیرند.

Share