

خانم شعله پاکروان مادر ریحانه جباری بهمناسبت فرا رسیدن نوروز 96 نامهیی بهمناسبت سومین سالگرد اعدام دخترش نوشت.
در این نامه آمده است «دخترم، میوهی دلم! سومین بهار بیتو هم از راه رسید. تو همچنان مثل خورشید در آسمان زندگیم میدرخشی. حتی ذرهیی از عشقم بتو کاسته نشد. ذرهیی عطش دادخواهیم فرو ننشست. من نیز مثل تو در طبیعت بهدنبال گمشدهام میگردم. در پرواز پرندگان زیبا بر فراز رودها و جویبارها و دریاها تو را میجویم و عدالتی که از تو دریغ شد. در نگاه هر رهگذری و هر کسی که میآید و میرود، چشمهای تو را میجویم. و هرگاه ابری میگرید، دیدگان خودم را مجسم میکنم. صاعقهای که بر اندام تو آتش بارید و جانت را گرفت نتوانست اندکی از سبکبالی تو را بگیرد. تو سوار بر بال باد شدی و جهان را، بلکه فراتر از جهان، که قلبهای مردم را تسخیر کردی. هنوز هم کسانی برایم از داستانهای تلخ میگویند. همانهایی که روزگاری همچون تو در چنگال ماموری طماع و هرزه اسیر شده بودند. وقتی اشکهایشان میریزد میگویند خوشا بر تو که جان دادی اما تن به تسلیم ندادی. گویی آن ضربه که بر پشت متجاوز فرود آوردی برآمده از سینه سوخته همه زنان و دختران ستم دیدهای بود که در شرایط مشابه تو توان و یارای پاسخ به هرزهای وحشی و افسارگسیخته را نداشتند. بعضی مثل پریناز خسروی پیش از انواع شکنجه خود را از بلندی به زیر افکندند و جان سپردند. برخی نیز با درد و شکنجه روح و روانشان به زندگی ادامه دادند. خوشا بر من که مادرت بوده و هستم. خوشا بر من در روزگاری که آواره راه زندانها بودم. خوشا بر من در روزی که تو را در دل خاک کاشتم. خوشا بر من روزی که شوریدم بر اعدام. خوشا بر من که در آزارهای مأموران صبوری کردم و دندان بر دندان ساییدم. خوشا بر من که جسارت بازجویان را برنتابیدم و حقشان را کف دستشان گذاشتم. خوشا بر من و رنج دیدارهای مکرر بازجویان هتاک. خوشا بر من و درد نهفته در دلم. خوشا بر من که از تو آموختم ”نه “گفتن را.
عشق من! آقای! م_ و آقای! هـ و آقای! ر – و آقای ص! – بازجویان شکنجهگری بودند که میخواستند مرا اسیر کنند. پیش از این، تو، پشت چهرههایشان را نشانم داده بودی. رد شلاقهایشان بر پشت و شانههای تو بود. یک روز، نه چندان دیر، همه چیز را درباره این ”آقایان ”خواهم نوشت.
راهنمای قلبم! تو یادم دادی صبوری را“. نه ”گفتن را تو به من آموختی. تو دختر جوانی که آموزگار مادرت شدی و راهنمای راه چه میگویم: آموزگاری برای انسانیت. تا هرگاه که متجاوزی با تکیه به ستمگران قصد دست درازی به ناموس ستمدیدهای میکند، بهخاطر بیاورد که نکند این هم یک ریحان باشد؟ در سومین بهار بیتو، مصممتر از قبل برای دادخواهی خونت زندگی میکنم. برای احقاق حق و عدالت. حتی اگر سختیهای روزگار همچون بارانی از آتش بر سرم ببارد، اگر نامرادیها، راه را ناهموارتر کند، اگر رنج و درد و زخم بیشتر و بیشتر شود، هرگز گامی به پس نخواهم کشید. و اگر تمام جهان بگذرد از خونهای ریخته، من از خون تو نخواهم گذشت. عدالت را میجویم و مییابم و پیش پایت میاورم. در راه احقاق حق تو، سر آشتی ندارم. هر رنج و شکنجی را به جان میخرم. لیکن پای از راه دادخواهی پس نمیکشم. در این مسیر پرشکوه، جان ناچیزم کمترین پیشکش است. نوروز در همه جا روزی نو است برای من. سرزمین آبا و اجدادی یا غربت. هر کجای زمین باشم تو قبله قلبم هستی و آموزگار عشق. نوروزی مبارک که زانوانم را قویتر میکند و سرم را پرشورتر.
نوروز همگان پرشور باشد و پر از لذت شناختن خویش.
شعله پاکروان-اول فروردین ۱۳۹۶.