من نرفته‌ام که نباشم

Share

به یاد ندا حسنی

ندا حسنی

مادر‌ ، پدر‌ ، همرزمانم!
وقتی به یاد من می‌افتید‌ ،
در مهربانی چشمان عروسک‌ها
به قناریهای سبزی بیندیشید
که غزل‌های لطافت را
بر دستان زندگی آواز می‌خوانند

من از آبی‌ترین فرصت عشق
به خدا سلام کردم
نماز فرشتگان‌، تکرار نام سبز شهیدان‌ است.
به یاد من‌ ،
هجی پرواز را از یاد نبرید
از تمامِ قلب‌، با تمامِ قلب‌ ، باید‌ ، آمد
عشق‌، عشق‌، تنها ودیعه بی‌نهایت هستی‌ست
من نرفته‌ام که نباشم
من نرفته‌ام که نباشم
در واژگان دریایی‌،
و سفینه بی‌بادبان شعر
-رقصان میان موج‌های جاودانگی-
جاری شده‌ام‌،
از قلبی به قلب
من در نرمای بی‌واژه اشک زندگی می‌کنم
من نبض کوچک عشق
در مویرگهای قلب‌ پرنده‌یی
در نقاشی‌، کودکان به دنیا نیامده فرداهای رازآمیزم
من دیرگاهی‌ست جاری شده‌ام.
مادر!
مخمل خلوت اثیری من
آغشته نوازش دستان همیشه تست
هر جا روم
حتی وقتی نباشم
در بغض ستاره‌یی
پشت پنجره‌های سکوت
و نگاه رازآلود شبنم‌ها
خواهم بود
من نرفته‌ام که نباشم
من ققنوس سپیده‌ام
بر هیمه جان خویش
در ارغوانی پیشدمِ طلوع می‌سوزم
تا رؤیاهای برفی کودکان میهنم
بر دشنه جلادان نسوزد
هر ذره قلب من
برای کودکان خانی‌آباد
خورشیدی‌ست‌ ؛ که سکه‌یی
من نرفته‌ام که نباشم
روزی از ترانه راز‌ناک ماه
بر پیشانی تبدار میهن
بوسه خواهم زد


چگونه نباشم
وقتی که نرفته‌ام.

ع. طارق
Share